۱۳۹۴ دی ۸, سه‌شنبه

شبه‌علم چيست؟


[توضيح مترجم: بهانه‌ي ترجمه و انتشار اين مطلب بحثي است كه ديشب در خانه درگرفت؛ با يكي از دوستان و درباره‌ي اهميت يكي از شاخه‌هاي جديد طب آلترناتيو به نام بيورزونانس. خب، دوست من كه اتفاقا آدم كم‌مطالعه‌اي هم نبود به شدت از آن طرفداري مي‌كرد و من صرفا آن را شبه‌علم مي‌دانستم و رد مي‌كردم. طبيعتا بحث به جايي نرسيد. اما بهانه‌اي براي من فراهم كرد تا امروز اندكي به طور خاص در باب بيورزونانس و به طور عام در باب شبه‌علم تحقيق كنيم. جست‌وجوهايم مرا به اين متن كوچك اما خواندني در سايت ساينتيفيك امريكن انداخت. توصيه مي‌كنم بخوانيدش. ديگر اينكه تصميم دارم چيزهايي بيشتري نيز در باب شبه‌علم ترجمه كنم و اينجا به اشتراك بگذارم. پس اين مطلب كوچك را اولين مطلب از مجموعه مطالبي بدانيد كه قرار است در اين باب منتشر شوند.]

****
منكران تغييرات اقليم و گرم شدن زمين متهم‌اند كه انكارشان ريشه در شبه‌علم دارد؛ و نيز خلقت‌باوران طرفدار طراحي هوشمند، طالع‌بينان، علاقمندان به بررسي يوفوها، پاراسايكولوژيست‌ها، آنها كه سروكارشان با طب آلترناتيو است، و اغلب كساني كه راهشان را از جريان رايج علم جدا كرده‌اند. البته بايد اذعان كرد كه مساله‌ي حد و مرز ميان علم و شبه‌علم آكنده از اختلاف نظرها بر سر تعاريف است، زيرا دسته‌بندي‌ها بسيار گسترده‌اند و لبه‌هاشان محو و فازي مي‌شود، در نتيجه اصطلاح “شبه‌علم” براي حمله به هر ادعايي كه آدمي به هر دليلي دوستش ندارد مي‌تواند مورد استفاده قرار گيرد. ماسيمو پيليوچي كه فيلسوف علم است در كتاب سال ۲۰۱۰ اش به نام چرنديات با آب و تاب (Nonsense on Stilts) اذعان مي‌كند كه “هيچ آزمون قاطعي وجود ندارد” زيرا “مرزهايي كه علم، غير علم و شبه‌علم را از يكديگر جدا مي‌كنند از آنچه پوپر مي‌خواست به ما بباوراند محوتر و رسوخ پذيرند.

اين كارل پوپر بود كه اولين بار از “مساله‌ي تحديد” سخن به ميان آورد، يعني يافتن معياري براي ايجاد تمايز ميان علم تجربي --- از قبيل آزمايش موفقيت‌آميز نظريه‌ي نسبيت عام آينشتاين در سال ۱۹۱۹ ميلادي --- و شبه‌علم، از قبيل نظريات فرويد كه طرفداران آن صرفا به شواهد تاييدكننده كار دارند و موارد نقض را ناديده مي‌گيرند. در آزمايش سال ۱۹۱۹ ميلادي، اگر داده‌هاي ناشي از كسوف انحراف نور را در ميدان گرانشي خورشيد، به اندازه‌ي لازم، نشان نداده بودند نظريه‌ي نسبيت عام آينشتاين رد شده بود. اما نظريات فرويد را هيچ‌گاه نمي‌توان رد كرد زيرا در علم روانكاوي هيچ فرضيه‌ي قابل آزموني وجود ندارد كه بتوان آن را رد كرد. بنابراين، همانطور كه مشهور است پوپر ابراز داشت كه “ابطال‌پذيري” معياري نهايي براي مساله‌ي تحديد است.





مشكل آنجاست كه بسياري علوم ابطال‌ناپذيرند --- از قبيل نظريه‌ي ريسمان، نوروساينسي كه حول مبحث آگاهي وجود دارد، مدل‌هاي اقتصادي كلان و فرضيه‌هاي اخترشناسي. خب، ما كه هر سياره‌اي را كه دور هر ستاره‌اي در هر كهكشاني در اين بحر معلق مي‌گردد جست‌وجو نكرده‌ايم، پس چطور مي‌توانيم به يقين ادعا كنيم كه موجودات فرازميني وجود ندارند؟

مايكل د. گوردين -- مورخ علمي كه در دانشگاه پرينستون كار مي كند-- در كتابش به نام جنگ‌ها بر سر شبه‌علم (The Pseudoscience Wars) اضافه مي‌كند كه حتي يك نفر نيز در تاريخ جهان خود را شبه‌دانشمند محسوب نكرده‌است، حتي يك نفر نيز نيست كه صبح كه از خواب بر مي‌خيزد با خودش اينگونه بينديشد، “الان مي‌خواهم به شبه‌آزمايشگاهم بروم و چندتايي شبه‌آزمايش انجام دهم تا ببينم مي‌توانم شبه‌نظريه‌هايم را با شبه‌فاكت‌ها تاييد كنم. گوردين با مثال‌هاي دقيق نشان مي‌دهد كه دانشمندان منفرد (در مقام چيزي متمايز از “جامعه‌ي يكپارچه‌ي علمي”) صرفا زماني آموزه‌اي را شبه‌علم مي‌خوانند كه احساس كنند آن آموزه تهديدشان مي‌كند --- نه ضرورتا به وسيله‌ي خود آن ايده‌هاي انقلابي جديد، بلكه به وسيله‌ي آنچه آن ايده‌ها به نحوي ضمني در بردارند، مثلا در باب مرجعيت علم تجربي، دسترسي علم به منابع، يا ديگر گرايش‌هاي اجتماعي گسترده‌تر. اگر كسي تهديد نشود، هيچ نيازي نمي‌بينيد كه آنچه را شبه‌علم محسوب مي‌كند به باد انتقاد بگيرد؛ بلكه كار خودش را ادامه مي‌دهد و با فراغ خاطر شيادان وكلاهبردارها را ناديده مي‌گيرد.

من خلقت‌باوري را “شبه‌علم” مي خوانم نه به اين دليل كه طرفدارانش به علم بد اشتغال دارند --- كاري كه آنها مي‌كنند اصولا علم نيست --- بلكه به اين خاطر كه آنها آموزش علم تجربي را در امريكا تهديد مي‌كنند. آنها در ديواري كه كليسا و دولت را از هم جدا مي‌كند شكاف ايجاد مي‌كنند و ذهن عموم مردم را درباره‌ي ماهيت نظريه‌ي تكامل و اين امر كه كار و بار علمي چگونه چيزي است دچار آشوب و اغتشاش مي‌كنند.  

پس شايد بتوان از اين طريق معياري كاربردي براي حل مساله‌ي تحديد يافت: آيا دانشمندان فايده‌اي عملي در آن ايده‌ي جديد و انقلابي مي‌يابند؟ به ديگر سخن، آيا ايده‌ي انقلابيي كه به تازگي ارائه شده توجه دانشمندان فعال را به خود جلب مي‌كند تا آن را در برنامه‌هاي تحقيقاتي خود به كار گيرند، آيا باعث توليد مسيرهاي تحقيقي تازه مي‌شود؟ به كشف‌هاي تازه‌اي مي‌انجامد؟ آيا بر فرضيه‌ها، مدل‌ها، پارادايم‌ها يا جهان‌بيني‌هاي موجود تاثير مي‌گذارد؟ اگر نه، احتمالا آن ايده‌ي تازه شبه‌علم است.

اگر مي‌خواهيد علم را از شبه‌علم جدا كنيد بهتر است به جاي اينكه به اين بپردازيد كه علم چيست بر اين تمركز كنيد كه دانشمندان چگونه كار مي‌كنند. علم مجموعه‌اي از متدهاست براي آزمودن فرضيه‌ها و توليد نظريات. اگر گروهي از دانشمندان به نحوي فعال ايده‌ي تازه‌اي را برگيرند و اگر آن ايده در حوزه‌ي خود گسترش پيدا كند و جاي خود را در پژوهش‌هايي باز كند كه دانشي مفيد را توليد مي‌كنند -- دانش مفيدي كه رد آن را مي‌توان در سخنراني‌هاي علمي، مطالب منتشره، و مخصوصا در مسيرهاي تازه‌ي پژوهش و تحقيق يافت، آن ايده‌ي تازه احتمالا بخشي از پيكره‌ي علم است.

مزيتي كه اين معيار تحديد مبتني بر سودمندي دارد اين است كه از پايين به بالاست و نه از بالا به پايين، تساوي‌طلب است و نه نخبه‌گرا، منصفانه است و نه جانبدار. بهتر است اجازه دهيم مصرف‌كنندگان علم در بازار آزاد ايده‌ها تعيين كنند كه علم خوب چيست، و براي اين كار ابتدا از خود دانشمندان آغاز كنيم و در مرحله‌ي بعد به سراغ نويسندگان در نشريات، مربيان و خوانندگان برويم. اما در مورد آنها كه خواهان شبه‌علم اند، و نيز البته درباره‌ي شكاكان و مشكل‌پسنداني كه به جريان رسمي علم بي‌اعتقادند، مسووليت انتخابشان صرفا بر عهده‌ي خودشان است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر