۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

بدون عنوان

مساله این است که با کتابی طرفم که بیشتر شعر است تا متن تحقیقی... متن اصلی را که می خوانی می فهمی که چیز متفاوتی است. مهریار- استاد زبان دانشگاه سوره- می گفت که بسیار فاخر است، زردوزی شده است و ... . اما من که مجبورم باش سروکله بزنم و به فارسی برش گردانم به نظرم می آید که خیلی جاها صورتبندی جمله هاش " پدر درآر" است! نفست را می گیرد. این را دوستان فیس بوکی هم می گویند... خلاصه، این دشوارترین متنی است که تا حالا باش برخورد کرده ام. نه برای فهمیدن که برای ترجمه... اگر با متنی تحقیقی طرف بودی تکلیفت روشن بود. خود متن انسجام معنایی داشت. چهارتا کتاب مرتبط هم می گذاشتی کنار دستت... تخت گاز می رفتی تا ته. اما این نه... ارتباط جمله ها با هم مشخص نیست. پاراگراف ها که دیگر هیچ. بعضی وقت ها حتی نمی توانم درست مسیر کلی فصل را هم تشخیص بدهم. آن نخ تسبیح معنا که خیلی در ترجمه به ش نیاز دارم بسیاری اوقات از دستم در می آورد. تا یک جایی از فصل را با هم پیش می رویم. به هر زحمت. بعد ناگهان می زند به خاکی... سرگیجه می گیرد... قیقاج می رود. تک چرخ می زند و ... و تو می مانی بهت زده که این کارها برای چیست؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر